برای کسرا؛ شازده‌ی‌به‌سیاره‌اش‌برگشته

عصبانی‌ام شازده. از دست تو. دلم برایت هنوز نرفته تنگ است. یک هفته‌است که سیاره را ترک کردی و بی‌خبر، حالا باید بفهمم؟ اتفاقی! پس کو آن همه زر که می‌زدی؟ کو آغوش، کو دورهمی، کو فیلم بلند، کو عکسی که برایم نفرستادی؟ کجا گم شویم به تپه؟ رفتی بی‌خداحافظی؟ عصبانی‌ام. غمگینم. دستم به نوشتن نمی‌رود. زر می‌زنم. دلم تنگ است. فراموشت نمی‌کنم. پس چرا پیام نمی‌دی که این هم شوخی بود؟ شوخی نباید جدی باشد شازده! یاد بگیر! کلاغ گس هم روی درخت جایی دارد. قرار بود آرشیو بفرستی برام، حالا یه آرشیو از پیام‌هات دارم. وویس‌ها بنفشت. من یه کرانچی آتیشن بهت بدهکارم، کادوی تولد! بیا بگیر. اه، عصبانی‌ام می‌کنی. چرا رفتی؟ مگر در بدنوشتن رقیب هم نبودیم؟ این‌طور رفتی و جازدی؟ حالا من تنها بدترین زرزن بیان باشم؟ دلم می‌خواهد گریه کنم. چرا رفتی؟ سیاره‌ی کوچکت چه خبر؟ دلت برای گل سرخ تنگ شده بود؟ چه زرها! اهلی اینجا نشدی و رفتی. قاعده بازی رو بهم زدی. کی بریم جنوب؟ کی کلاغ گس ببینیم؟ کی؟ کی؟ کی بهت گفت بری؟ زر می‌زنی، خودت هم دوست داشتی بری. امشب فهمیدم. پاتو از روی گاز بردار. چرا گاز می‌دی؟ جواب دوربینت رو کی می‌‌ده؟ عکس خالیت از اجرات کجاست؟ باید عکست رو استوری کنن که می‌خندی به شمعی که زیر قاب عکست گذاشتن؟ این عکس تو نیست؟ پس سایه‌ی بنفش و کلاژش کجاست؟ گم شدی شازده، گم‌تر از من نه. برگرد. بگو. شوخیه. نمی‌گی؟ من که می‌دونم. هنوزم منتظرم وبلاگت رو که باز می‌کنم جای شب بخیر مسخره‌ت، یه زر جدید ببینم! رزهات شعر بود! بهت گفته بودم! سازت گریه می‌کنه حالا؟ امشب باید می‌فهمیدم گریه می‌کردی؟ چرا پس جلوی من فقط آواز می‌خوندی و می‌خندیدی؟ چرا نیومدی باهم گریه کنیم؟ دلت تنگ سیاره‌ت بود؟ بهم می‌گفتی خب! برو گمشو اما برگرد. برگرد. بیا گریه کن. بگو چه مرگش بود توپی که محکم به دیوار می‌کوبید. حالا باید حواسم باشه فیلم‌های کوتاهت رو گم نکنم! وای عصبانی‌ام از دستت، انقدر که چشمام داره اشکی می‌شه. حرصم گرفته، غصم گرفته. چی بگم بهت شازده. کسرای این سیاره نموندی؟ انقدر بد بود؟ برای همینم عکسات یه رنگ دیگه بود؟ چرا رفتی خب؟ به آسمون رنگ بنفش می‌زدی! تو که بلد بودی! از دستت عصبانیم. تولدت امسال کرانچی نگرفتی ازم. تند و آتیشن. آخ. قلبم سوخت وقتی پیامت رو دیدم! تو نسوز. می‌خندی. اینجا رو می‌خونی و بهم می‌گی «یک فاصله تا آغوش»، فاصله پر می‌شه می‌بینمت. توی سیاره‌ت. یه کرانچی مهمون من. یه عکس مهمون تو. بنفش و سیاه. سبزم قاطیش کن به یاد سبزبیشه. برو. بخواب. شبت بخیر. منتظرم تا صبح بخیر بنویسی. نقطه تمام. همین کافیه؛ همیشه می‌گفتی. اما کافی نبود. نقطه نذار. ادامه داره کسرا. ادامه داری، بدون پایان. تا ابد. بخواب پسرک خندون و از سبزهای چمن تپه که هر روز پایین می‌ری آواز بخون و یادمون باش. «شکستی و رفتی؛ بخواب آروم» شازده. آخ! نخل‌ها رو یک روز باهم می‌بینیم. و اون کلاغ‌هایی که اسمشون رو گفتی. همونا که توی تهران نیستن. همونا که روی شاخه‌‌های درختی که کنار مزارته سبزشده نشستن و شعر کلاغ گس رو می‌‌خونن. بخواب کسرا. تا صبح.

 

- کسری؛ صاحب وبلاگ زیبا و متروک زینک، هفت روز پیش جانش رو از دست داد و امشب خبر شدم. شبش بخیر. آخ! 

روحش شاد و یادش گرامی.

  • سه شنبه ۳۰ مهر ۰۴

بازگشت

 

  • پنجشنبه ۴ مهر ۰۴

.

این روزها احساس می‌کنم خودم رو از سکوت دور می‌کنم. خودم ساکتم ولی خودمو مشغول می‌کنم. حتی وقت‌هایی که بیرون راه می‌رم هم الکی گوشی رو دستم می‌گیرم. درواقع از فکر کردن فراری می‌‌دم خودم رو و این رو دوست ندارم. همین خیلی چیزها رو ازم می‌گیره. قدرت خیال کردن و گم شدن.

  • سه شنبه ۲۲ مرداد ۰۴

سوداد - پست آخر

  • پنجشنبه ۲۷ تیر ۰۴

مرثیه

  • چهارشنبه ۱۹ تیر ۰۴
Designed By Erfan Powered by Bayan