سبزبیشه

برای تو و شانه‌های خمیده‌ات.

دست زمان تن نحیفت را زخم می‌زند و اندوه خاطره‌، روح روشنت را می‌ساید. و پیکر عظیم بودن، سوار بر شانه‌های خمیده‌ات، هر لحظه و از نو، نجوا می‌کند مرثیهٔ زخم‌های دور زمان و اندوه گنگ خاطره‌‌ها را. و چه کم است آغوش تنگ مرگ برای این همه؛ برای تقدیس تو که از هم‌ایم و جدا و‌ هم‌غم و هم‌گناه هم. تو که به حیرت در می‌آوری مرگ را با صدای گام‌های لرزان جاودانی‌ات.

  • نظرات [ ۰ ]
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan