سبزبیشه

در میان انبوه تفاله‌های خاطرات.

دلم می‌خواست پا می‌شدم، از این اتاق بیرون می‌زدم و راه می‌رفتم؛ راه مثل همیشه مرا می‌برد تا هرجا که می‌خواست و بعد، ولم می‌کرد میان تمام تفاله‌های دهن‌زدهٔ خاطرات گم. اما افسوس که باید سر کلاس باشم. تا یک ربع دیگر. کلاس می‌خواهم چکار؟ نمی‌دانم. کاش راه گمم کند. کاش. 

دلم می‌خواد این کلمات مظلومی که زیر دستم هدر می‌روند را ادامه دهم، اما نه. اصراف بس. یکی می‌گوید بریم کلاس؟ می‌گویم بریم. 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan