"«این سخن برای آن کس است که او به سخن محتاج است که ادراک کند. اما آن که بیسخن ادراک کند، با وی چه حاجت سخن است؟ آخر، آسمانها و زمینها همه سخن است پیش آن کس که ادراک میکند و زاییده از سخن است. پیش آن که آواز پست را میشنود، مشغله و بانگ چه حاجت باشد؟»
مقالات مولانا (فیه ما فیه)؛ مدرس صادقی؛ نشر مرکز. "
.............
خیلی وقته به این فکر میکنم که کلمات گاهی واقعاً کافی نیستن و کم میآن انگار. و چقدر خوب میشد که میتونستیم گاهی باهم بدون نیاز به کلمه یا زبان صحبت کنیم. یکجور زبان سکوت.
منظورم این نیست که صحبت کردن خوب نیست، نه. اتفاقاً همین صحبت نکردن، خیلی وقتها چیز خوبی نیست. منظورم نوعی از صحبته که نیاز به کلمه نداشت. یکجور انتقال منظور و پیام بدون کلمه. مثل چیزی که گاهی با نگاه و یا لمس اتفاق کردن اتفاق میافته و معناش قابل دریافته. یکجورایی همون فهمیده شدن/فهیمدن بدون گفتن.
این چند خط اول یکی از مقالات مولانا رو که میخوندم باعث شد یاد این فکر بیافتم باز هم. عنوان هم عنوان همون مقالهست.
............
پ.ن: پست قبلی رو فرصت کنم ادامه میدم. و بهجای ویرایش دوباره پستش میکنم که دوباره بالا بیاد.
پ.ن۲: فرصتی هم بشه دستی به ظاهر اینجا خواهم کشید. :دی
- تاریخ : پنجشنبه ۱۳ مرداد ۰۱
- ساعت : ۱۶ : ۵۳
- نظرات [ ۲ ]