این یه خیاله. از اول اولش هم یه خیال بود. من که میگفتم ولی کسی دوست نداشت باور کنه. خودمم دوست نداشتم. ولی این یه خیاله. یه خیال طولانی، از اونها که وقتی تموم میشه میفهمی که چقدر کوتاه بوده. دیدی وقتی خواب میبینی و میفهمی که داری که داری خواب میبینی، با خودت میگی که چدیش نگیر، این فقط یه خوابه و یکم دیگه بیدار میشم؟ اینم همونه. فقط یکم بیدار شدنم طول کشیده. بیدار شدنم طول کشیده و خستهم. هرجا رو نگاه میکنم، جایی نمیبینم که درش جا داشته باشم. هر جا رو نگاه میکنم، احساس اضافی بودن دارم. حرف زدن بلد نیستم. باید کلی فکر کنم تا بتونم حرف بزنم. آدمها دوست دارن سریع و فوری باهاشون حرف بزنی و جوابشون رو بدی. ولی من باید فکر کنم، باید ببینم چی باید بگم؛ زمان میخوام. آدمها ولی حوصلهی این چیزها رو ندارم. برای همینم فکر میکنم دنیای آدمها برای من سریع و دوره. من اینجا، اضافیم. تلاش میکنم، سعی میکنم تا یاد بگیرم چطور صحبت کنم، چی رو کی بگم و چی رو کی نگم و این خستهم میکنه. اینها رو برات هیچوقت نگفتم، چون نمیخواستم بیشتر از حدی که ازم بیزاری، ازم بیزارتر بشی. من میگفتم که میخوام دستهات رو بگیرم و فکر میکردی که منظورم اینه که میخواهم نگهت دارم. من و نگهداشتن؟ من که آدم گریزم، تو که میدونی. من فقط میخواستم دستهات رو بگیرم توی دستم. بعد بذارمش روی سینهام. چندثانیه تا ابدی که زمان میایستاد. میخواستم این سینه رو بشکافم با دستهات. قلبم رو بیرون بیاری. بدم بهت. برای خودت. هرکاری میخوای بکن. بذار سبک شم. تا سبک نشم که نمیتونم پرواز کنم. میبینی؟ من میخواستم برم، میخوام پرواز کنم چون خستهم و برای رفتن باید سبک بشم. باید چالش میکردی. ولی چطور باید بهت میگفتم که ازم بیزارتر نشی؟ با سکوت. قلبم رو چال میکردی کاش. اونوقت میدیدیم چی ازش سبز میشه. همین. تموم ماجرا همین بود؛ قلبم برای تو. منم اونوقت میتونستم بشینم روی شاخههای اون درخت، با تمام سبکیم. و نگاهت میکردم. ولی چطور باید برات توضیح میدادم؟ چطور میتونستم بگم؟ من که زبون آدمها رو بلد نیستم. پس تو رو هم خسته کردم. من همه رو خسته کردم. تقصیری هم ندارم، آدم خسته بقیه رو هم خسته میکنه. اصلاً چی میشد اگه جماعت انسان بهم گوش میدادن و میاومدن دو روز تمام باهم میخوابیدیم؛ زیر بارون. خواب عمیق. رویای سفید. چی میشد؟ جالب میشد. ولی من زبون آدمها رو بلد نیستم که بهشون بگم. یا میترسونمشون یا منزجرشون میکنم یا به خندهشون میندازم. زبونشون رو بلد نیستم خب. مثل کلاغها. اگه زبون کلاغها رو بلد بودم که رازش رو میپرسیدم. راز. اینها همه یه راز بود، میدونستی؟ وقتی اینجوری میگی دیگه انگار راز نیست برای همینم گفتنشون آسونه. فکر کردم اینجوری آسونه. برای همینم بهت گفتم. ولی خب فهمیدم که آسون نبوده. اشتباه میکردم. من همیشه اشتباه میکنم. تو بگو، آخه اگه آدم اشتباه نکنه، دیگه مگه آدمه؟ ولی من که آدم نیستم. پس چرا باز اشتباه میکنم؟ میخواستم آدم باشم ولی هی یادم میرفت. چشمهام روی چیزهای دیگه گیر میکرد، گوشهام وسوسه میشد و پاهام تکونتکون میخورد. هر کدوم یه طرف میرفتن و من یه طرف. دلم هم اون بالا، پی هوا. هوا هوای خیال بود و خیال هوای نو. هوای نو، هوای تازه، هوای زنده. من ولی خواب بودم و به خودم میگفتم این همهش یه خوابه. یه خیاله. غضه نخور بیدار میشی. در گوشت میگم بیدار شو. سهبار. نرم و آروم. دست میکشم توی موهای کوتاهت که دیگه بلند نیست. موی کوتاه بهت میآد. بهت گفته بودم؟ ناز میکنم موهات رو. بیدار میشی. میگی بازم بخوابم؟ میگم بخواب عزیز من. خودم هم کنارت میخوابم. بذار یکم دیگه این خیال رو ادامه بدم. فقط یکم. بعدش بیدار میشیم. وقتی که زبون هم و کلاغها رو بدونیم. دست تو موهات میکشم و بیدارت میکنم. قلبم رو بهت میدم. باهم چالش میکنیم. سبز میشه. نگو درخت غم. اینجا که دیگه غم نیست. ببین من رو. روی این شاخه نشستم. نگاهم کن، برای آخرینبار. قول میدم برم. ببین حالا هم زبون تو رو بلدم، هم کلاغها. این یه خیاله عزیزم. راحت بخواب. نمیذارم کسی بیدارت کنه. خودم بیدارت میکنم وقتی که وقتش شد. تو که بیدارم نکردی. ولی من بیدارت میکنم قول میدم. به زبون خودت. یاد میگیرم. این یه خیال طولانیه اندازهی یه خواب بعدالظهر که تا ابد کش میآد. تا ابد کش میآد خیالت؛ برای من. بیدار میشم، میخوابم. تموم نمیشه. بالهام رو باز و بسته میکنم. کافی نیست. این خیال ادامه داره. برمیگردم و روی شاخه میشینم. نگاهت میکنم. زبونم رو میفهمی؟ پس به صدای قلبم گوش کن زیر دستهات. بشکاف این سینه رو. رها کن بذرش رو. بیدارم کن. بیدارم کن. بیدارم کن. بسه این رویا. زبونت رو بهم بده. کلماتت رو در من بریز. پرم کن از خیالت. تا بیداری. این یه خیاله. هنوزم؟ میدونم. منتظر دستهات میمونم تا بیداری. بیدارم میکنی. به زبون خودم. با کلمات خودم. در خیال خودم. این یه خیاله عزیزم، میدونم.
- تاریخ : يكشنبه ۹ ارديبهشت ۰۳
- ساعت : ۱۵ : ۴۸
- ادامه مطلب
- نظرات [ ۱ ]