سبزبیشه

خواب طولانی.

روزهای سختی بود؟ نمی‌دونم. نباید سخت می‌بود ولی این دنیا باید و نباید برنمی‌داره. آدمیزاد با یک خار کوچک هم می‌تونه ازپا درآد. یه «نه» می‌تونه آدم رو بشکنه. من هم آدمم دیگه. زمان موهام رو می‌کنه و اون‌هایی رو که زورش بهشون نمی‌رسه، سفید می‌کنه. در عجبم، حیرانم و سردرگمم. کیان می‌گفت «این‌بار اونم با تصمیمت موافق نیست. برنگرد.» گفتم «برنمی‌گردم. می‌مونم.» این‌که دلم می‌خواد برگردم رو بهش نگفتم. گفت «ناراحت شدی؟» گفتم «نه بابا.» ولی چیزی روی قلبم احساس کردم. برای اولین‌بار بود که باهام موافق نیست. هرچند می‌دونم اگر می‌گفتم می‌خوام برگردم می‌گفت برگرد، ولی نه، نمی‌خوام. من همونم. همون برگی که وقتی کنار پ. تو ماشینش نشسته‌بودم گفتم. گفتم من یه برگم سوار بر باد. با باد می‌رم و هرجا که رهام کرد، می‌افتم روی رود و با رود می‌رم تا ناکجا. نمی‌دونم تا کجا. حالا هم همونه برگ خشکیده. این تویی. تویی که می‌خواستی یه برگ باشی که سوار بر جریان زندگی حرکت کنه و از خودش تصمیمی نگیره. پس از مسیرت لذت ببر به‌جای گریه کردن. گریه خوبه. سبکت می‌کنه. اشک‌ها چشم‌هات رو پاک می‌کنن، غبار تصویر روبه‌روت رو می‌گیرن و مه رو از روی ذهنت پاک و توی خودشون حل می‌کنن. بیا گریه کنیم، تنها. خودم بغلت می‌کنم. تصور ما از زندگی چیز دیگه‌ای بود. شکست خوردیم. بذار شکست بخوریم. بذار روی زانوهام بیافتیم و دلمون بخواد توی گردوخاک اشتباهاتمون دفن بشیم. ایرادی نداره. هیچ ایرادی نداره. عشق سهم ما بود ولی خودمون نخواستیم. خودمون فرار کردیم. خودمون پشت پا زدیم بهش چون می‌ترسیدیم از آسیب زدن به انسان. انسان هم مثل درخته، نباید بهش آسیب زد. می‌بینی این همه جنون ویرانگر عادی‌شده رو؟ این‌ها همه نتیجه‌ی آسیبه. تو می‌گی بیا فرار کنیم و من به تو روی دیوار نگاه می‌کنم. کاش اون روز که تو می‌خواستی از روی سی‌وسه‌پل فرار کنی، دنبالت می‌اومدم. نه این‌که تو رو دنبال خودم بکشم این‌جا. ولی هم من هم تو خوب می‌دونیم این هم خودش یک فرار بود. نه تقصیر تو بود نه من، ما تقصیری نداشتیم. ما باید برمی‌گشتیم به عقب. ولی تنها راهش شکست دادن زمان بود. ما ضعیف‌تر از اون بودیم که زمان رو شکست بدیم. حتی صدای هق‌هق گریه‌هامون هم زمان رو برای ثانیه‌ای تسلیم نکرد. ما باختیم. باهم باختیم. ولی می‌دونی، من هنوز هم می‌گم تمام این‌ها یه خوابه. یه خواب طولانی. کافیه بیدار شیم. آره، افسوس. کسی پیدا نمی‌شه که در گوشمون بگه «این یه خوابه» و برای همین بیدار نمی‌شیم. اون هم تقصیر ما نیست عزیزکم. ما تلاشمون رو کردیم. کسی حاضر نشد در گوشمون بگه «بیدار شو». برای همین هنوز به این خواب ادامه می‌دیم. برای همین هم وقتی دیوار رو لمس می‌کنم تا نبض سرانگشتت رو احساس کنم، بیدار نمی‌شیم. نمی‌دونم تو سایه‌ای یا من، اهمیتی هم نداره. تاریک و روشنی بی‌معنان اگر باهم نباشن. معنا هم بی‌معناست اگر بی‌معنایی نباشه. هنوزم می‌خوای بگی زندگی بی‌معناست اگر عشق نداشته باشه؟ عشق زندگی رو تحمل‌پذیر می‌کنه. عاشق شدن یعنی افیونی شدن. دو دسته عاشق می‌شن؛ اون‌هایی که چشمشون برای دیدن عشق مدام جهان بسته‌بست و اون‌هایی که در هر لحظه و هر گوشه، فقط عشق می‌بینن و عشق. باید تشنه بود برای عشق. اگر از من می‌پرسی بین دسته‌ی اول و دوم فرقی نیست، اما نای توضیح دادنش رو ندارم. پیرهن عاشقی برامون دوخته شده بود اما ما درش گم می‌شدیم. کوچیکیم برای لمسش. نه دسته‌ی اولیم نه دوم. گمراهیم. اسیر بیغوله‌هاییم. مست می‌کنیم ولی مست نمی‌شیم. می‌خوابیم ولی بیدار نمی‌شیم. عاشق می‌شیم ولی عشق‌بازی نمی‌کنیم. از رویایی به رویایی دیگه می‌جهیم، در خواب. گریه می‌کنیم ولی بلور چشم‌هامون هنوز تاره. زمان رو نگه‌می‌داریم ولی از بین انگشت‌هامون سر می‌خوره. شکست می‌خوریم و یادمون می‌ره شکست خوردن یعنی زندگی کردن. باختن یعنی زندگی کردن. فراموش می‌کنیم و به این خواب ادامه می‌دیم. حالا دارم فکر می‌کنم که آیا واقعاً می‌خواستیم بیدار شیم یا باز خودمون رو فریب می‌دیم؟ این روزها دارم به دست‌های دوروبرم چنگ می‌زنم. محکم محکم چنگ می‌زنم. دست‌هام خونیه. دارم می‌افتم. داریم می‌افتیم من و تو. ولی من دلم یه سقوط دیگه نمی‌خواد. چون نه بالی دارم و نه آغوش بازی که منتظرم باشه. آغوش او البته برای من و تو همیشه بازه ولی خسته‌ایم از تکرار. تکرارِ تکرارِ تکرار. ما بیدار می‌شیم. لحظه‌ای گم و فراموش‌شده؛ دستی پرده‌ی موهای افتاده روی گوشمون رو کنار می‌زنه و با لب‌های بی‌صداش، از خواب بیدارمون می‌کنه. من مطمئنم. انقدر مطمئن که اگر بیدار هم نشم، تا آخر منتظر می‌مونم. ما بیدار می‌شیم. باورم کن.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan