«سبزبیشه»

در تاریکی‌ها.

سعی می‌کنم تا پاهایم را در جای قدم‌های تو بگذارم. در این تاریکی اقیانوس‌وار، تنها نور فانوس کهنه‌ی توست که مرا جلو می‌کشد. تو می‌روی، من به دنبالت. آرام، آرام و آرام؛ مرا با گام‌های لرزان به‌دنبال خود می‌کشی. چشمانم کم‌سوتر از آن است که ببینم اما خوب می‌دانم که دسته‌های لرزان نور فانوست، تاریکی را تا دورترین چشم‌ها می‌شکافد و جلو می‌رود. جلو می‌روی و جلو می‌بری‌ام. می‌درخشی، هرچند لرزان؛ امیدی، هرچند کم‌جان. تو امید کوچکی که هربار از تنقس سیاهی‌ها متولد می‌شوی. خاموش می‌شوی در سینه‌ام و باز زنده‌ می‌شوی. تو زائیده‌ی شبی و فانوست، شکافنده‌ی شب. تا کجا می‌بریَم، نمی‌دانم. پاهای لرزانم را در جای قدم‌های ناپیدای تو می‌گذارم، سیاهی سینه‌ی تنگم را می‌فشرد و تو، تو متولد می‌شوی حتی اگر چشمانم در این سیاهی اقیانوس‌وار، نشناسندت. تو جلو می‌بریم. تو امیدی‌، هرچند کم‌جان؛ تو می‌درخشی، هرچند لزران؛ در سینه‌ی سیاهم. می‌ایستم، پاهایم را جلو می‌کشم تا در جای قدم‌های ناپیدای تو بگذارم. بیرون بیا حتی اگر چشمانم در این سیاهی اقیانوس‌وار، نشناسندت. بیرون بیا ای امید کم‌جان، بیرون بیا و سیاهی‌ها به عقب ران که تو؛ زائیده‌ی شبی و فانوست، شکافنده‌ی شب.

 

Unborn ..
۲۴ آذر ۰۱ , ۲۰:۲۵

این یکی از بهترین متن هایی بود که این چند وقت خوندم، بدون اغراق. می تونستم کلمه به کلمه، لحظه به احظه، قدم به قدم تصورش کنم. خاموش شدن نور رو، سو سو زدنش رو، دوباره گرفتنش رو، و چهره ی کوچیکی که از پس کلاه شنل هر از چند به عقب بر میگرده تا نگاه کنه هنوز پشت سرش هستی یا نه. 

 

+ جمله ی آخر خیلی یین و یانگی بود. ویژه دوست داشتم. 

پاسخ :

آه مرسی سارا! 3> خیلی خوشحال شدم که تونستی اینقدر خوب باهاش ارتباط بگیری. اون تصویری هم که خودت دیدی و اضافه کردی، معرکه بود؛ لذت بردم.
الآن که گفتی بهش فکر کردم و آره راست می‌گی! :)))) خیلی جالبه چون خودم متوجهش نبودم اصلاً! :))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan