«سبزبیشه»

چه کنم؟ (یک)

چه کنم با این کهنه‌رویا؛ با این کمند غم؛ با این دام سراب‌؟ چه کنم با خودی که توام؟ چه کنم با تویی که مایی؟ چه کنم با کلمات سکوت؟ چه کنم با پوزخند بی‌جوابی؟ چه کنم با تاول‌های نرسیدن؟ چه کنم با میل فرار؛ با دلتنگی رفتن‌؛ با شرم بازگشتن؟ چه کنم با این افسون هزارسودا؟ چه کنم با فریب بیهوده‌ی هیچ بودن؟ چه کنم با این‌همه چه کنم؟ 

خوابم می‌آد.

من نمی‌‌دونم دارم چکار می‌کنم، نمی‌دونم باید چکار کنم و حتی نمی‌دونم چکار باید می‌کردم، نمی‌دونم؛ هیچی نمی‌دونم، فقط خوابم می‌آد. خیلی هم خوابم می‌آد. چند روزه خیلی کم خوابیدم. دوره‌ی جدیدی از زندگی داره شروع می‌شه و من حیران‌تر از قبل فقط خوابم می‌آد. نمی‌دونم چی می‌گن، نمی‌دونم چی می‌گن، نمی‌دونم چی باید بنویسم، فقط خوابم می‌آد. کاش می‌شد مدت‌ها می‌خوابیدم و زمان نگذشته بود، یا شدم کلی گذشته بود. نمی‌دونم. باید برم بخوابم. نه؟

چیزی برای ترسیدن وجود ندارد. عنکبوت پیر می‌گوید!

خاکستری‌تر از تو که سفیدی.

نگاهم نکن.

در سکوت غلیظ. دو.

دو روز پیش.

صبح از خیالت بالای عرش بودم و شب زیر فرش؛ تا دیگه کسی ریختم رو نبینه.

خاکستر

.

سلام.

چون این مدت، تبریک گفتن حس خوبی داد؛ می‌خوام این‌جا هم تبریک بگم. :))

 همون آرزوهایی که خودتون برای خودتون دارید رو من هم آرزو می‌کنم براتون.

 

چهارپایه.

 

Designed By Erfan Powered by Bayan