«سبزبیشه»

برای تو و شانه‌های خمیده‌ات.

دست زمان تن نحیفت را زخم می‌زند و اندوه خاطره‌، روح روشنت را می‌ساید. و پیکر عظیم بودن، سوار بر شانه‌های خمیده‌ات، هر لحظه و از نو، نجوا می‌کند مرثیهٔ زخم‌های دور زمان و اندوه گنگ خاطره‌‌ها را. و چه کم است آغوش تنگ مرگ برای این همه؛ برای تقدیس تو که از هم‌ایم و جدا و‌ هم‌غم و هم‌گناه هم. تو که به حیرت در می‌آوری مرگ را با صدای گام‌های لرزان جاودانی‌ات.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan