«سبزبیشه»

رویای یکی از همان ارواح.

 

می‌چید دست بلند، میوه‌ی نارس هزار آرزو و رویا را از شاخه‌های کوتاه و بلند، و خاک، این خاک حریص که از خون و استخوان و خود، نا-سیر بود؛ به‌گودال می‌‌کشید میوه‌ی سبز هزار و آرزو و رویای فروافتاده‌ی ارواح را. حالا مائیم و این باران کم‌جان نور و امید، در انتظار رویش هزار بذر ازیادرفته از تن خاک‌ مرگ‌آلود زمان؛ در انتظار رسیدن هزار میوه‌ی سبز بر شاخه‌ی هزار درخت آرزو در جنگلی به وسعت رویای یکی از همان ارواح؛ دور از دست بلند مرگ، دور از گرد مرگ‌آلود زمان.

 

 

 

 

پ.ن: همون پست قبل به شکل دیگه‌.

Th e
۱۸ اسفند ۰۲ , ۱۶:۴۳

از این خیلی خوشم اومده‌بود همون موقعی که منتشرش کردی ولی بهت نگفتم چون حسودم!

پاسخ :

عه! نه نه حسود نیستی، فقط کار بدی می‌کنی و کم می‌نویسی برامون! :))
مرسیی.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan